داستان كوتاهيه ( بخونيد )
پسره به دختری که باهاش دوست بود میگه :
امروز وقت داری بیای خونمون؟
دختره : مامانم نمیذاره
پسره : بگو میخوام برم استخر...
دختره اومد خونه دوست پسرش
پسره : تو که اومدی استخر مثلا باید موهات خیس باشن، برو تو حموم و موهاتو خیس کن!
وقتی دختره میره حموم، پسره به دوستاش زنگ میزنه . . .
پسره و دوستاش یکی یکی میرن و. . .
این آخری که رفت حموم ، دیدن خیلی دیر کرد ، نه یک ساعت نه دو ساعت ، موند تو حموم...
رفتن تو حمومو یهو دیدن دختره و پسره رگ دستشونو باهم زدند و گوشه حموم افتادن و روی دیوار حموم نوشته :
:
نامردا خواهرم بود . . .
:: بازدید از این مطلب : 605
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
برای خودت زندگـــی کن
کسی که تـو را " دوست" داشته باشد ...
با تـو " می مانـد "
برای داشتنت " می جنگد "
اما اگر دوستت نداشته باشد به هر بهانه ای می رود ...!
روزهای بارونی رو خیلی دوست دارم ...
آخه معلوم نیست که منتظرِ تاکسی هستی یا آواره ی خیابون ها !
بخارِ هوا مال سرماست یا دود سیگار !!
روی گونه هات اشکه یا دونه های بارون !!!
:: بازدید از این مطلب : 514
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
خوبیه تنهایی اینه که :
از هیچی دیگه نمیترسی . حتی از اینکه کسی ترکت کنه ...
واسه خودت زندگی میکنی و به حرف دیگران هم کاری نداری ...
یادت میوفته خدایی هم داری و میتونی باهاش درد و دل کنی ...
:: بازدید از این مطلب : 495
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
پرسيد به خاطر كي زنده هستي ؟
با اينكه دلم ميخواست با تمام وجود داد بزنم ، به خاطر تو ، ولي گفتم :
به خاطر هيچكس . . .
پرسيد به خاطر چي زنده اي ؟
با اينكه دلم فرياد ميزد به خاطر تو ، با يه بغض غمگين گفتم :
به خاطر هيچ چيز . . .
ازش پرسيدم : تو به خاطر كي زنده اي ؟
در حالي كه اشك تو چشماش جمع شده بود ، گفت :
به خاطر كسي كه به خاطر هيچكس زنده اس . . .
:: بازدید از این مطلب : 517
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تو اين زمونه دو نفر هميشه تنهان . . .
يكيش دختري كه آرايش بلد نيست
يكي هم پسري كه دروغ گفتن بلد نيست
تـنـها هـا . . .
دلسوزيِ آدم هاي محترم رو نميخوان . . .
تـنـها براي سوزِ دلِ شون . . .
احترام آدم ها رو ميخوان . . .
:: بازدید از این مطلب : 525
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
برای چشمانم
نماز باران بخوان…
بغض کرده…
ابریست…
اما نمیبارد…
:: بازدید از این مطلب : 594
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
اینطور نمیشود
باید یک غریق نجات همیشه همراهم باشد
غــرق در فـکرت شدن
اصلا دست خودمــ نیست…..
:: بازدید از این مطلب : 469
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
می روم شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتنم دل شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
گرچه تو تنها تر از من می روی
آرزو دارم تو هم عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
:: بازدید از این مطلب : 525
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
هوای شهر بارانی است…
نمیدانم باز چه شده که آسمان بغض کرده و اشک هایش را بر روی سرم میریزد
اهمیت نمیدهم…
…..
:: بازدید از این مطلب : 553
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
آنقدر به مردم این زمانه
بی اعتمادم که میترسم
هرگاه از شادی به هوا بپرم
زمین را از زیر پایم بکشند…
:: بازدید از این مطلب : 585
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1